loading...
خدمات كامپيوتر و چاپ فينال
وحيد دهقان بازدید : 895 دوشنبه 02 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

ريزه بود و استخواني، اما فرز، چابك، بازي گوش و سر و زبان‌دار. ده ساله بود. كشتي مي‌گرفت. به بزرگ‌تر از خودش هم گير مي‌داد. شر راه مي‌انداخت و هواركشان مي‌گريخت و سالن كشتي را به هم مي‌ريخت. اسمش بهنام بود، بهنام محمدي راد، بچه خرمشهر، متولد 1345.

اولين شعاري كه يادش مي‌آمد با اسپري روي ديوار بنويسد، همين بود: «يا مرگ يا خميني، مرگ بر شاه ظالم.» شاهش را هم، هميشه برعكس مي‌نوشت. پدرش هر چه مي‌گفت كه بهنام نرو، عاقبت سربازها مي‌گيرندت، توجه نمي‌كرد. اعلاميه پخش مي‌كرد، شعار مي‌نوشت و در تظاهرات شركت مي‌كرد. گاهي نيز با تير و كمان مي‌افتاد به جان سربازهاي شاه.

تابستان ها مي‌رفت مكانيكي. در تعميرگاه از زير كار درنمي‌رفت، وقتش را هم تلف نمي‌كرد. خوب به دست هاي استادكار نگاه مي‌كرد تا ياد بگيرد. شهريور 59 بود. شايعه‌ حمله عراقي‌ها به خرمشهر قوت گرفته بود. خيلي‌ها داشتند شهر را ترك مي‌كردند. بهنام از اين ناراحت بود كه خانواده خودش هم دارد بساط را جمع مي‌كند. باور نمي‌كرد كه خرمشهر دست عراقي‌ها بيفتد. اما جنگ واقعاً شروع شده بود. بهنام تصميم گرفت بماند.

پیش فرمانده که میرفت اول یک نارنجک سهم خودش از غنایم را بر می داشت بعد بقیه را به فرمانده می داد .زیر رگبار گلوله بهنام سر میرسید همه عصبانی می شدند که تو آخر اینجا چکار می کنی برو تو سنگر......... بهنام کاری با ناراحتی بقیه نداشت کاسه آب را تا کنار لب هر کدام بالا می برد تا بچه ها گلویی تازه کنند . خمپاره ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود مثل همیشه بهنام سر رسید اما نارحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در 28/مهر/1359 پر گشید و امروز آشیانه بهنام این کبوتر خونین بال در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است.

 وصیت نامه اولین نوجوان سیزده ساله دفاع مفدس شهید بهنام محمدی

  بسم الله الرحمن الرحیم من نمیدانم چه بگویم من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم به ما خیانت       می شود .من می خواهم وصیت کنم هر لحظه در انتظار شهادت هستم . پیام من به پدر و مادر ها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید از بچه ها می خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند . به خدا توکل کنند . پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید .

وحيد دهقان بازدید : 587 دوشنبه 06 آذر 1391 نظرات (0)

30 سال پیش در 15 فروردین سال ۱۳۶۰، هشت فروند فانتوم و بمب‌افکن اف ۴ ایرانی دوربردترین حمله هوایی در تاریخ نیروی هوایی ایران را به انجام رساندند.

این حمله به پایگاه‌های سه‌گانه الولید در منطقه صحرای شام و در نزدیکی مرزهای عراق با اردن و عربستان انجام شد. این پایگاه‌ها که در دورترین نقاط از جبهه‌های جنگ ایران و عراق قرار داشتند محل ذخیره هواپیماهای دورپرواز عراق از جمله بمب‌افکن‌های توپولوف روسی بودند. خلبان‌های ایرانی که این عملیات را ۷ ماه پس از شروع جنگ ایران و عراق انجام دادند فارغ‌التحصیلان اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ هجری شمسی ارتش ایران بودند. بمب‌افکن‌های ایرانی شرکت‌کننده در این عملیات که با احتساب دو فروند بمب‌افکن ذخیره ده فروند بودند تماما از پایگاه هوایی شکاری سوم شاهرخی (نوژه) همدان به هوا بلند شدند. سرتیپ خلبان فرج‌الله برات‌پور، فرمانده این حمله و معاون عملیات وقت پایگاه هوایی همدان، در تشریح این حمله گفته است که هواپیماهای ایرانی این عملیات را از آن رو انجام دادند که توان نیروی هوایی عراق برای حمله به رزمندگان ایرانی در جبهه‌های نبرد زمینی را کاهش دهند.

وحيد دهقان بازدید : 432 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (0)

به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي و قطع دست استکبار جهاني و منافع آنها در ايران، توطئه‌ها و فتنه‌هاي شياطين عليه ايران روز به روز گسترش يافت. در چنين شرايطي امام خميني در پنجم آذر 1358، فرمان تشکيل بسيج را صادر کردند و فرمودند: مملکتي که 20 ميليون جوان دارد، بايد بيست ميليون ارتش داشته باشد. هنوز يک سال از صدور فرمان امام نگذشته بود که رژيم بعث عراق با هدف براندازي نظام نوپاي اسلامي و با حمايت استکبار جهاني، عليه ايران دست به حمله همه جانبه زد. در چنين شرايطي بود که جوانان سلحشور، به اشاره امام به صورت خودجوش و تحت تشکل‌هاي بسيجي به جبهه‌ها شتافتند و در طول هشت سال دفاع مقدس، با تقديم خون خود، نهال نوپاي انقلاب اسلامي را آبياري کردند و حماسه‌ها و رشادت‌هاي بي‌سابقه‌اي آفريدند. اينگونه بود که بسيج در تاريخ انقلاب اسلامي نه به عنوان يک نهاد نظامي صرف، بلکه به عنوان يک مکتب فرهنگي و ارزشي و کلمه طيبه‌اي که در بين همه اقشار ملت ايران ريشه دوانيده است، مطرح مي‌شود. مقام معظم رهبري در مورد بسيج فرموده‌اند: «... اگر بخواهيم بسيج را در يک تعريف کوتاه معرفي کنيم بايد بگوييم: بسيج عبارت است از مجموعه‌اي که در آن پاکترين انسان‌ها، فداکارترين و آماده به کارترين جوانان کشور، در راه اهداف عالي اين ملت و براي کمال رساندن و به خوشبختي رساندن اين کشور جمع شده‌اند ... بسيج عبارت است از تشکيلاتي که در آن افراد متفرق و تنها، به يک مجموعه عظيم و منسجم، به يک مجموعه آگاه، متعهد، بصير و بينا به مسائل کشور و به نياز ملت، تبديل مي‌شوند. مجموعه‌اي که دشمن را بيمناک و دوستان را اميدوار و خاطر جمع مي‌کند؛ در حقيقت همه انسان‌هاي مؤمن، آگاه، بصير، عاشق ، متعهد و علاقه‌مند و آگاه به کار، در هر ميداني از ميدان‌ها هستند که براي ملت مفيد است، جزء بسيج‌اند؛ لذا بسيج يک نام مقدس است. »

وحيد دهقان بازدید : 694 سه شنبه 01 فروردین 1391 نظرات (0)

بهنام در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۴۵ در منزل پدر بزرگش در مسجد سلیمان به دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.شهریور ۵۹ بود که شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند، باور نمی کرد که خرمشهر دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بودبهنام تصمیم گرفت بماند بمباران هم که می شد بهنام ۱۳ ساله بود که می دوید و به مجروحین می رسید.از دست بنی صدر آه می کشید که چرا وعده سر خرمن میدهد،مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ۳) مقابل عراقی ها ایستاده بودند بعد رئیس جمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید.بهنام عصبانی بود مردم در شلیک گلوله هم باید عنایت می کردند به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود.بهنام می رفت شناسایی چند بار او گفته بود ((دنبال مامانم می گردم گمش کردم)) عراقی ها فکر نمی کردند بچه ۱۳ ساله برود شناسایی رهایش می کردند.یکبار رفته بود شناسایی عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی بر می گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود، هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره می کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند یک اسلحه به غنیمت گرفته بود با همان اسلحه هفت عراقی را اسیر کرده بود احساس مالکیت می کرد به او گفتند که باید اسلحه را تحویل دهی می گفت به شرطی اسلحه را تحویل می دهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید یا این یا آن دست آخر به او یک نارنجک دادند؛

شهر دست عراقی ها افتاده بود در هر خانه چند عراقی پیدا می شد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت می کردند خودش را خاکی می کرد موهایش را آشفته می کرد و گریه کنان می گشت خانه هایی را که پر از عراقی بود به خاطر می سپرد عراقی ها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند گاه می رفت داخل خانه ها پیش عراقی ها می نشست مثل گرولال ها از غفلت عراقی ها استفاده می کرد و خشاب و فشنگ و کنسرو بر می داشت همیشه یک کاغذ و مداد در جیبش داشت که نتیجه شناسایی را یاداشت می کرد پیش فرمانده که میرفت اول یک نارنجک سهم خودش از غنایم را بر می داشت بعد بقیه را به فرمانده می داد .

زیر رگبار گلوله بهنام سر می رسید همه عصبانی می شدند که تو آخر اینجا چکار می کنی برو تو سنگر......... بهنام کاری با ناراحتی بقیه نداشت کاسه آب را تا کنار لب هر کدام بالا می برد تا بچه ها گلویی تازه کنند .  خمپاره ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود مثل همیشه بهنام سر رسید اما نارحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبوغبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود،  و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۲۸مهر سال  ۱۳۵۹پر گشید و امروز آشیانه بهنام این کبوتر خونین بال در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آباء و اجدادش مدفون است .

درباره ما
انواع مقالات و تحقیقات دانش آموزی و دانشجویی، پاورپوینت و ... تجربیات مدون دبیران و معلمان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    بیشتر کدوم مطالب سایت را می پسندید؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 273
  • کل نظرات : 217
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 2068
  • آی پی امروز : 93
  • آی پی دیروز : 81
  • بازدید امروز : 227
  • باردید دیروز : 304
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 696
  • بازدید ماه : 696
  • بازدید سال : 36,849
  • بازدید کلی : 757,090
  • آخرین نظرات
  • سینما در ماشین با ایرانتیک - 1399/03/13
    سینما در ...
  • آیدا - 1394/10/14
    ممنون اززحماتی که ...
  • حسین - 1394/10/10
    عالی
  • یاسمن - 1394/10/06
    عالی
  • - 1394/10/05
    سلام ممنون واقعا ...
  • سما - 1394/10/04
    مزخرف ترین انشا بود
  • خوشگل طلا - 1394/09/27
    عالی نه خوبم نه ...
  • حدیث ولی محمدی - 1394/09/11
    سلام ممنون خیلی خوب ...
  • ارمی کمپ - 1394/09/01
    ممنون کلی استفاده ...
  • نیکان - 1394/08/28
    با سلام و خسته ...